محل تبلیغات شما

1- مرد مرده: امروز دیگر من زنده نیستم. خاک را که میریزند، روی چشمهایم را میگیرد، ولی سنگین نیست و هنوز دارم میبینم. از جای زخم هم دیگر خون نمی آید. دردی هم حس نمی کنم. چاقو را باید دراورده باشند. هیچوقت نشنیده ام که کسی را با آلت قتل زیر خاک کنند٬ مگر توی جنگ. ولی آنجا جنگی درکار نبود. من خم شده بودم روی میز کارم که نامه را بردارم. چاقو از پشت رفت توی قلبم و همزمان چیز سنگینی خورد به سرم. شاید فکر کرده بود که چاقو به تنهایی کارم را نمی سازد که درست هم فکر کرده بود. هرچند که ندیدمش ولی حدس میزنم که کار کیست. اینهمه خشم و عصبیت فقط از یک نفر برمیآید. نسیمه.

2- معشوقه ی مرد مرده:

قرار بود که بعد از کار بیاید دنبالم. قرارنبود که دیر کند. قرار نبود که شک کنم به دیرکردنش و شک چنگ بیاندازد توی دلم و بلند شوم بروم دفتر که مچش را بگیرم. قرار نبود که ببینمش که افتاده روی میز، غرق خون با چشمهای باز و پس سر له شده. هیچکدام اینها قرار نبود که اینطوری اتفاق بیفتد ولی افتاد و حالا منم که باید مثل سگ بترسم که مبادا ماجرا لو برود و بیایند سراغم  و همه بفهمند که ماجرا از چه قرار بوده.

3-  همسر مرد مرده: تلفن که زنگ خورد و شماره ی دفتر که افتاد، پیش خودم فکر کردم باز هم می خواهد دروغی سر هم کند راجع به دیرآمدنش و فکر کند که چون از دفتر زنگ میزند شک نمی کنم بهش. آن طرف خط نسیمه بود. صدایش می لرزید. هق هق می کرد. -چی شده نسیمه؟ -مهندس رو کشتن. -چی داری میگی؟ کی کشت؟- نمی دونم. من برگشتم دفتر چیزی بردارم. همه جا پره خونه. تو رو خدا بیاین. پلیس اینجا است. بیاین. آخر کار خودش رو کرد. نامرد حرومزاده: ناصر

4- شریک مرد مرده: ناصر زمانی امد توی دفتر که هنوز هیچکس نیامده بود. اول از همه میآمد و زودتر از بقیه میرفت. دلیلی نداشت که تا دیروقت بماند. وقتی میتوانست هر روز ساعت شش صبحانه بخورد و سر ساعت شش و سی دقیقه سوار اتوبوس خط پنجاه و هفت شود٬ دلیلی نداشت که این کار را نکند.  

خوابهای طلایی - ویرایش دوم

زاویه ی دید (ناتمام)

قصه ی شهرزاد (ناتمام)

نمی ,دفتر ,هم ,کار ,مرد ,ولی ,مرد مرده ,قرار نبود ,دفتر که ,نبود که ,نمی کنم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها